جدول جو
جدول جو

معنی وری وری - جستجوی لغت در جدول جو

وری وری
راه میان بر و شیب دار، چپ چپ نگاه کردن، انحراف از مسیر اصلی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

بیماری ای که بر اثر کمبود ویتامین b در بدن بروز می کند و عوارض آن عبارت است از اختلالات قلبی، التهاب اعصاب و لاغری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دری وری
تصویر دری وری
حرف بی ربط و بی معنی، سخن بیهوده و بی سر و ته، چرند، یاوه، ژاژ، ژاژه، چرند و پرند، جفنگ، چرت، شرّ و ور، کلپتره، چرت و پرت، فلاده، بسباس، ترّهه
فرهنگ فارسی عمید
(وُ وُ)
در تداول کلمه دال بر تعجب است و حیرت. (فرهنگ فارسی معین) :
به حیرت گفت زال مولع زر
که وی وی جان مادر! جان مادر!
نزاری
لغت نامه دهخدا
(وَ)
گیاهی است که در کوهستانها و ریگستانها روید و جمیع مرضهای سوداوی را نافع است و بعضی گویند نوعی از گندنای کوهی است. (ناظم الاطباء) (برهان). سلطاخنیس. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(رویْ وَ)
ده از بخش رزاب شهرستان سنندج. آب آن از چشمه و دارای 100 تن سکنه و محصول عمده آنجا انواع میوه و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
شبه جمله ای است دال بر تألم و افسوس و درد و نظایر آن:
وایۀ جامی همین لعلت بود
گر نیاید وایۀ او، وای وای،
جامی (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 420)،
،
کلمه ای است دال ّ بر تأسف و تأثر و درد:
چو کاتبی به شب هجر وایه ام، اجل است
چه وایه ای که به صد وای وای می طلبم،
کاتبی
لغت نامه دهخدا
(شِ مِ)
دهی از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان اهواز. محصول آنجا غلات و سکنۀ آن 175 تن و راه آن اتومبیل رو است. صنایع دستی زنان قالیچه بافی است. آثار نهر قدیم مشاهده می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
بقلهالیمانیه. یربوز. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، رجل الغراب. (یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
پرش، طیران، پریدن، آواز بال مرغان گاه پریدن، (یادداشت مرحوم دهخدا) :
فغان از این غراب و وای وای او
که در نوا فکندمان نوای او،
منوچهری (نسخۀ خطی از یادداشت مرحوم دهخدا)،
روز رزم او بگیرد عزّ عزرائیل جان
روز بزم او بماند جبرئیل از وای وای،
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(فَ ری وَ)
راستی در دین و درستی در اعتقاد. (برهان). ظاهراً مصحف فربودی است. رجوع به فربودی، فرهودی و فریور شود
لغت نامه دهخدا
(دَ وَ)
حرف یاوه و مفت و مزخرف و بی ربط. (فرهنگ لغات عامیانه). هذیان. چرند و پرند. سخن بیهوده. لاطائل. (یادداشت مرحوم دهخدا). سخن بی سروته.
- دری وری گفتن، پرت و پلا گفتن. ول گفتن. پرت گفتن. مغالطه کردن. جواب ناموافق با سؤال دادن
لغت نامه دهخدا
تصویری از ورد جوری
تصویر ورد جوری
ورد گوری گور شهری است در فارس ورد کامکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وی وی
تصویر وی وی
کلمه دال بر تعجب و حیرت: (بحیرت گفت زال مولع زر که وی وی جان مادر، جان مادر خ) (نزاری از قول زنی فرنظا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دری وری
تصویر دری وری
پرت و پلا، حرف یاوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورطوری
تصویر ورطوری
نادرست نویسی ورتوری پارسی است از گیاهان سطاخینس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دری وری
تصویر دری وری
((دَ. وَ))
سخنان بیهوده، حرف های بی سر و ته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روی آوری
تصویر روی آوری
توجه، اعتنا
فرهنگ واژه فارسی سره
روبرو، مقابل، از پهلو مورب، کم کم
فرهنگ گویش مازندرانی
کم کم، آهسته آهسته
فرهنگ گویش مازندرانی
سرگرم کردن، دل کسی را با خوش رویی به دست آوردن، نوازش
فرهنگ گویش مازندرانی
کوله باری را به دو بند ترکه بستنشکلی از بستن کوله بار
فرهنگ گویش مازندرانی
دزدی، گل شقایق، از سمت در
فرهنگ گویش مازندرانی
به سمت عقب، عقب عقبی
فرهنگ گویش مازندرانی
از طرف پدر نسبت خانوادگی و خویشاوندی داشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
سبقت در به یغما بردن، پیش دستی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
به این سو، از این پس
فرهنگ گویش مازندرانی
کم کم، آهسته آهسته
فرهنگ گویش مازندرانی
به سوی خانه
فرهنگ گویش مازندرانی
به زور، زورکی
فرهنگ گویش مازندرانی
گوشت سرخ شده، گوشت مخلوط با پی که سرخ شده باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
از طرف پدر، کسانی که از سوی پدر با هم فامیل باشند
فرهنگ گویش مازندرانی
مزد آب داری، سود
فرهنگ گویش مازندرانی
افقی
فرهنگ گویش مازندرانی
زبانی خاص در برخی روستاهای فیروزکوه
فرهنگ گویش مازندرانی